بازی مفهومی است که معناهای مختلفی را در بر دارد و ما را در مقابل این پرسش قرار می دهد که بازی واقعا چیست؟
برای فهم مفهوم بازی می توان آن را در مقابل مفاهیم غیر از آن قرار داد. در زبان عامه و روزمره بازی به عنوان امری غیر جدی تلقی می شود و حتی گفته می شود ” بازی در نیاور ” و مراد آن است که جدی باش. در اینجا بازی به عنوان امری غیر جدی و غیر ضروری در نظر آورده می شود. همچنین وقتی کسی قصد می کند آنچه که باید نشان دهد، ظاهر نسازد ممکن است به بازی دست بزند، اما امیدوار است که طرف مقابل درکی از آنچه که در پس بازی قرار دارد، به دست آورد. حتی در پس چنین بازی هایی نیز اهدافی نهفته است که شاید با اهمیت باشد. شاید افراد به این دلیل به چنین بازی هایی می پردازند که بازی برای آنان مخاطره کمتری دارد و در عین حال بازیگر می تواند به نحوی خود را بیان و ابراز کند. در این معنا حتی بازی های عامیانه که خیلی جدی تلقی نمی شوند، نیز از نکات قابل توجهی برخوردارند. پس وقتی افراد نمی توانند به صورت واقعی و سر راست تمایلات و افکار خود را نمایان سازند، آنها را در بازی متبلور می سازند.
در اینجا بازی جنبه روانشناختی پیدا می کند. از زاویه دیگری نیز می توان به بازی نگریست و این در صورتی است که بازی را به عنوان نوعی سرگرمی بدانیم. چنانکه راسل فیلسوف انگلیسی می گوید: یکی از مشکلات اساسی انسان قرن ۲۱، چگونه سرگرم شدن است. چیزی که بشر از آن وحشت دارد این است که چیزی برای سرگرم شدن نداشته باشد. در این معنا بازی در مقابل “كار” قرار می گیرد. با این که افراد ساعاتی از روز یا شب را برای معیشت و درآمد کار می کنند، به جز وقت خواب و استراحت، هنوز ساعاتی دارند که نمی دانند با آن چه کار کنند.